حمید رضا صدر؛ مرگِ راویِ جادوی فوتبال و سینما

کدخبر: ۴۲۶۶۲۶
«چنگار»‌ی که چنگال تیز آن جسم و جان و توان دکتر حمید رضا صدر - مفسر فوتبال، منتقد سینمایی، روزنامه‌نگار صاحب‌سبک و نویسندۀ رُمان‌های تاریخی - را بی‌رحمانه می‌فشُرد و می‌فسُرد، کار خود را تمام کرد و آن همه شور و شوق و هیجان در نگاه به سینما و فوتبال و زندگی را از خانواده و دوستان و خیل فراوان دوست‌داران خود گرفت و دریغا که حجم شگرفی از اطلاعات و حافظه و آن چشم‌های گرم را باید به خاک سرد بسپارند.
حمید رضا صدر؛ مرگِ راویِ جادوی فوتبال و سینما

  اگرچه همین ده روز قبل و در «عصر ایران» دربارۀ او نوشتم (در چنگالِ چنگار) و در این 10 روز و از 15 تا 25 تیر 1400 خورشیدی اتفاق تازه‌ای در زندگی او رخ نداد جز آن که امید به ماندن مردی همیشه امیدوار هر ساعت و دقیقه کمتر شد اما اکنون که چشم از جهان بسته همان را بار دیگر منتشر می‌کنیم. (با این توضیح که در نوشته دست نمی‌برم و زمان افعال را به «ماضی» تبدیل نمی‌کنم و شگفتا که خود آن مطلب هم به یادداشتی قبل‌تر ارجاع داشت و کاش خبر درگذشت آقای صدر دروغ باشد یا مثل فیلم‌های سینما که عشق اول او بود چشم باز کند و بگوید می‌خواستی سینمایی باشد که فلاش‌بک زدی؟ زندگی اما سینما نیست و مرگ، دروغ نیست. ممکن است خبر مرگ یک نفر دروغ باشد. خود مرگ اما دروغ نیست و شاید تنها عدالتی باشد که بشر دنبال آن است چرا که به تعبیر سیمون دوبوار در رمان جاودانه‌اش، «‌همه می‌میرند» و با این همه از زبان فردوسی در سوگ فرزند می‌توان پرسید: اگر مرگ داد است، بیداد چیست؟/ ز داد این همه بانگ و فریاد چیست؟)

  و اما همان نوشتۀ 15 تیر 1400:

  چندی پیش در پاسخ به دوستی که پیام داده بود دکتر حمید رضا صدر به سرطان مبتلا و در حال شیمی درمانی است و حال مساعدی ندارد، پاسخ دادم: تا آنجا که می‌دانم همسرشان درگیر سرطان بود و مداوا شده‌اند و در این دو سه سال که از ایران رفته خود خبری ندارم اما برادرم ارتباط دارد و اگرچه او تأیید کرد اما دلیلی برای انتشار عمومی نبود.

   عباس یاری از مدیران مجلۀ «فیلم» اما خبر را رسانه‌ای کرد و حال که دیگر ملاحظه قبلی وجهی ندارد و گسترۀ گسترده‌تری باخبر شده اند نمی‌توان ننوشت.

  اگرچه حمید رضا صدر بیشتر به خاطر حضور در برنامه‌های تلویزیونی به عنوان مفسر ورزشی و کارشناس فوتبال خصوصا انگلستان شناخته می‌شد اما این تنها یگانه وجه او نیست و به همان اندازه در نقد فیلم و سینمایی‌نویسی هم اعتبار و اشتهار دارد و یکی از ارکان مجلۀ متفاوت و خواندنی «هفت» بود و دریچه های تازه‌ای به روی سینما می‌گشود و جرم خود «هفت» همین هوای تازه بود. حمید رضا صدر اما به فوتبال و سینما محدود نیست و با رُمان‌های تاریخی عرصه ای دیگر را نیز آزمود.

  لیسانس اقتصاد و فوق لیسانس شهرسازی دانشگاه تهران که از دانشگاه لیدز بریتانیا دکتری برنامه‌ریزی شهری گرفته بود یک روزنامه‌نگار باسواد و صاحب‌سبک در مطبوعات به حساب می‌آمد و چون به منابع دست اول زبان انگلیسی دست‌رسی و خود نیز قلم داشت به ترجمه‌ها رنگ دیگری می‌داد و همۀ اینها را در روزنامۀ اقتصادی «پول» که صفحۀ بین‌الملل ما را دبیری واداره می‌کرد از نزدیک هم دیدم.

  از افتحاراتم در روزنامۀ پول حضور او در تحریریه بود و اگر چه مستقر نمی‌شد اما تا می‌آمد از هر دری سخنی می‌گفتیم و دوستی عمیقی شکل گرفت که بیشتر از لطف دکتر صدر ناشی می‌شد. رفت و آمد روزنامه البته به خاطر رفاقت دیرین با سرمایه گذاران و مدیران روزنامه بود که از بازیکنان قدیمی تیم « هما» بودند و خود او هم به اعتبار برادرش شاهین یک همایی قدیمی به حساب می‌آمد.

  با این که غالب اعضای خانواده خارج از ایران زندگی می‌کردند و مدام در رفت و آمد بود و امکان کار و زندگی در انگلستان یا آمریکا را داشت اما ایران را ترجیح می‌داد و حالا وقت آن است که گفته شود علی فروغی در شبکۀ سه تنها عادل فردوسی پور را حذف و مزدک میرزایی را ناگزیر از کوچ نکرد. عملا برای حمید رضا صدر و امثال او هم انگیزۀ دیگری باقی نگذاشت و رفت و حالا که خبر می‌رسد با سرطان دست و پنجه نرم می‌کند و در چنگال این چنگار* گرفتار است به آن همه شور و هیجان فکر می‌کنم که در فوتبال یا سینما یا روزنامه‌نگاری به دنبال خودِ خود زندگی و شور آن بود و مدهوش جادوی فوتبال و سینما بود و نگران بود سیستم ها بر فوتبال حاکم شوند و ذوق و نبوغ را بکُشند.

  دربارۀ فلسفه با هم حرف نمی زدیم اما او را در هیأت یک اگزیستانسیالیست واقعی می‌دیدم. آنها که به خود زندگی و هستی و در واقع «هستن» توجه دارند و به دنبال روح آن هستند و اگر تمام وقت خود را به کسب درآمد در کارهای دیگر اختصاص نمی داد به خاطر آن بود که رسانه فوتبال و سینما از ملال تکرار می کاست.

  سه سال پیش و در همین روزها در یادداشتی در همین تارنما حضور او در تلویزیون را مغتنم دانستم و 12 دلیل برای این گزاره آوردم. آن 12 مورد در حال و هوای نیمۀ تیر 1397 خورشیدی از این قرار بود:

 1. در این فوتبال و از گردش مالی آن در باشگاه ها منفعتی ندارد. از فوتبال به صورت مستقیم ارتزاق نمی‌کند تا در داوری او تأثیر بگذارد. دکتری و فوق لیسانس او در دو رشتۀ علمی است و از فوتبال، لذت می برد و به تلویزیون می‌آید تا این لذت را با مردم به اشتراک گذارد.

  در همین برنامه 2018 و در گفت و گوی عادل فردوسی پور با مارتین تایلر گزارشگر مشهور و پرسابقۀ انگلیسی وقتی از او سؤال شد درباره انگلستان، چه پیش بینی می کنید پاسخ داد: کار من پیش‌بینی نیست، «توصیف» است و این که به قدر ذره‌ای بر «لذت» تماشا بیفزایم. دکتر صدر، گزارش‌گر نیست. مفسر حرفه‌ای هم نیست اما با نوع نگاه و اطلاعات حاشیه‌ای و افزودنی بر لذت تماشا می‌افزاید نه به قدر ذره‌ای چنان که تایلر، متواضعانه گفت که بسیار.

 2. کارمند تلویزیون نیست. اگر احساس کند موضوعاتی به او تحمیل می‌شود فاصله می‌گیرد و نمی‌آید کما این که چند سال نبود. رضا جاودانی البته بسیار اصرار کرد و هنگامی بازگشته که جاودانی نیست. همین نبودِ رابطه استخدامی و ارگانیک با صدا و سیما سبب شده ملاحظات و محظورات فردوسی‌پور را هم نداشته باشد...

3. همان قدر که به فوتبال علاقه دارد و شاید بیشتر از فوتبال، به سینما دل بسته است و اگر اهل سینما باشید نقدهای او را خوانده اید و خواندنی‌ترین و به یادماندنی‌ترین آنها را در مجله «هفت» که حیف شد تعطیل شد و جای آن همچنان خالی است.

شناخت او از سینما سبب شده مدیوم تلویزیون را هم بهتر بشناسد. بخشی از جذابیت فوتبال و تفاوت آن با دیگر ورزش‌ها یا بازی‌ها نوع پوشش تلویزیونی است که حتی کسانی را که اهل این بازی نیستند به آن علاقه‌مند کرده است. به بیان دیگر فوتبال تنها فوتبال نیست. یک نمایش تلویزیونی هم هست. کافی است نوع فیلم‌برداری و تعداد دور‌بین‌ها را با بیست یا سی سال قبل مقایسه کنیم تا دریابیم نگاه سینمایی هم به کار می‌آید...

4. اطلاعات اکثر قریب به اتفاق روزنامه‌نگاران ورزشی عصر قبل از اینترنت را دربرنمی‌گیرد. چهره‌هایی چون آقایان صدر و حاج رضایی اما این امتیاز را دارند که از بیست سی سال قبل فراتر و در واقع فروتر می‌روند. در همان روز نخست وقتی نوبت خاطره گویی شد فردوسی‌پور درباره اولین جام جهانی که به خاطر می‌آورد به سال 1982 اشاره کرد و گفت در سال 1978 (57 خورشیدی) تنها 4 سال داشته است.

  حمید رضا صدر اما خاطرات شخصی را تا 16 سال قبل‌تر بُرد. در میان رسانه‌ای‌ها چهره‌هایی با این ویژگی و مانند او کمتر از انگشتان یک دست هستند و البته جا دارد از اردشیر لارودی و ابراهیم افشار هم یاد کنیم. هر چند نویسندۀ این سطور افتخار دوستی و آشنایی با فردی را دارد که اطلاعات تاریخی او به این بزرگان پهلو می‌زند اگرچه فعالیت رسانه‌ای ندارد.

  5. عادل دوست داشتنی ما، تسلط خود به زبان انگلیسی را گاه به رخ می‌کشد اما در برابر دکتر صدر جایی برای این گونه تفاخر ها نیست. چون حمید رضا صدر نیز به زبان انگلیسی مسلط است و دستی هم در ترجمه دارد.

  6. درست است که عادل فردوسی‌پور یک «دیوانۀ فوتبال» است اما برای فوتبال، اطلاعات فوتبالی کافی نیست. چون اگر فوتبال، تنها فوتبال و یک ورزش بود بینندگان محدودی داشت و به سیاست و فرهنگ تسری نمی‌یافت. حمید رضا صدر اما نگاه اجتماعی دارد و بارها تعبیر خاستگاه کارگری فوتبال را از زبان او شنیده‌ایم و به جنبه های اجتماعی این بازی هم اشاره می‌کند.

7. با همۀ علاقه‌ای که به عادل دارم بارها به دایرۀ واژگان محدود او اشاره و به رمان خواندن و فیلم دیدن توصیه کرده‌ام. صدر اما چنان که گفته شد منتقد فیلم بوده و نه تنها رمان‌خوان که رمان‌نویس است و به تازگی دو رمان سیاسی مربوط به تاریخ معاصر را روانۀ بازار کرده است (تو در قاهره خواهی مُرد؛ درباره زندگی محمدرضا شاه پهلوی از 1340 تا 1359 و سیصد و بیست و پنج روز که به دوران نخست وزیری حسنعلی منصور پرداخته که با ترور از پا درآمد.)

حمید رضا صدر؛ مرگِ راویِ جادوی فوتبال و سینما

8. اگر اهل رسانه و روزنامه‌نگار باشی توصیفات و تمثیلات و خاطرات بهتری برای گفتن داری تا یک بازیکن سابق. به یاد آوریم که همان شب بازی ایران و پورتوگال (پرتغال) میهمانان برنامۀ عادل دو بازیکن سابق فوتبال و محبوب آبی ها و قرمزها – فرهاد مجیدی و مهدی مهدوی کیا- بودند اما در آن فضای پراحساس نمی‌توانستند لذت را افزون کنند و حرف‌هایی می‌زدند که اگر چه درست بود (مانند ضرورت توجه به تیم‌های پایه) اما در آن شب خاص جای آن طرح آنها نبود...

9. کارشناس رسانه باید بر دامنۀ واژگان مخاطب بیفزاید. قرار نیست تنها از توپ و تصویر لذت ببریم. از کلمات هم باید لذت ببریم. عادل فردوسی‌پور با شیطنت ها و کودک درون خود ما را سیراب می‌کند اما با کلمات خاص نه. هر چند هر گاه از تعابیر خود ساخته بهره می‌برد ماندگار می شود و مشهور‌تر از همه: او لَه لَه.... یا چقدر خوبیم ما...

  در بیان حمید رضا صدر اما به تناوب، واژگانی می‌نشیند که انگار برای نوشتن آماده شده‌اند. همین دیشب دربارۀ پرتغال گفت: شانس کمی دارد هر چند در دوره های قبل «افتان و خیزان» خود را بالا کشید.

  10. صراحت حمید رضا صدر و این که تحت تأثیر القائات عادل هم قرار نمی‌گیرد ستودنی است. مجری اصرار داشت از زبان کارشناس تأییدیه‌ای برای سخنان خود بگیرد که حالا وقت دعوای کی‌روش- برانکو نیست و لابد انتطار داشت میهمان او یک خطابۀ غرّا در باب هم‌دلی و دوستی ایراد کند و به دو مربی خارجی پند و اندرز دهد که "عیش مردم را منغّص نکنید و بگذارید با جام جهانی خوش باشند" اما گفت: «تقابل مربی تیم ملی با مربیان باشگاهی همه جا وجود دارد و امری کاملا عادی است و عجیب نیست» و هر چه فردوسی‌پور تقلا کرد کمی موضع خود را تعدیل کند به هر دو طرف حق داد که به فکر تیم‌های خود باشند و آن قدر مثال خارجی و داخلی آورد که جای ادامۀ بحث را باقی نگذاشت!

  11. در دقایقی از برنامه که قرعه‌کشی و بخت‌آزمایی و هشتگ، مربع غلبه پیدا می‌کند، واکنش‌های آقای صدر دیدنی است. او فوتبال مردمی را بر این بازی‌ها ترجیح می‌دهد و شاید برای لحظاتی از این که به ورطۀ ابتذال قرعه‌کشی‌ها و تغییر مسیر گفت و گو از جدی و کارشناسی به تبلیغ مفرط بلغزد نگران به نظر می‌رسید.

  12. انکار نمی‌کنم افتخار سال‌ها هم‌کاری با حمید رضا صدر در یک روزنامه - ولو مجال حضور چندانی نداشت- و آشنایی نزدیک با او و اطلاع از خاستگاه خانوادگی و ترجیح ایران و سینما و فوتبال با وجود امکان زیست آرام‌تر و بی‌دغدغه در جای دیگری از این دنیا بر زندگی‌های معمول در این گفتار بی‌تأثیر نبوده است».


  آقای صدر از ایران رفته و او را در برنامۀ تلویزیونی فوتبالی یا سینمایی نمی‌بینیم اما تمام دنیا که قاب تلویزیون نیست. اگر سه سال پیش نوشتم حضور او در تلویزیون مغتنم است حالا باید نوشت حضور او برای همۀ آنها که زندگی را دوست دارند و دوست دارند زندگی را مدام کشف و تجربه و روایت کنند مغتنم‌تر است


  یکی دو نوروز قبل در «اندیشه پویا» شرح نوع مواجهه با ابتلای همسرش به سرطان را گفت و این که قرار گذاشتند کام خود را تلخ نکنند و از پس آن برآیند و همچنان زندگی کنند.

  بادا که به زودی روایت چیره شدن خود را بگوید. به همان سرعت که سخن می‌گفت. به همان دقت که می‌نوشت. زودتر برخیز، آقای صدر عزیز! نه به خاطر فوتبال و سینما که به خاطر هزاران چشم دیگر که در قاب تلویزیون آدم‌های مدرن با حرف های تازه و با ریشه های فرهنگی را از کم‌سوادان مدعی و لمپنی که نویسندگان را به سخره می‌گیرند تمیز می‌دهند...

بعد التحریر: و آقای صدر البته برنخاست...25 سال قبل و بعد از درگذشت علی حاتمی کارگردان محبوب و مشهور سینمای ایران، حسین قندی در روزنامۀ « اخبار» تیتر زد: « علی حاتمی داستان مرگ را کلید زد» و سال بعد همین تیتر برندۀ جشنوارۀ مطبوعات شد و حالا روایت مرگ مردی را گفتیم که زندگی را در چمن سبز فوتبال و پردۀ نقره ای سینما می جُست و راوی این دو جادو بود و من مانده ام آن همه اطلاعات و حافظه و آن همه دقت در انتخاب کلمات و آن همه شور و شوق چگونه خاموش شد و چگونه می توان همه را به خاک سرد سپرد؟ 

----------------------------

* واژۀ «چنگار» که در تیتر و متن آمده، برابر‌نهادِ پارسیِ «سرطان» است که در لغت خود به معنی "خرچنگ" است.

منبع: عصر ایران

اخبار روز سایر رسانه ها
    تیتر یک
    کارگزاری مفید